02191692679
ورود ثبت نام
مقاله مقایسه ساختاری و محتوایی سبک خراسانی و عصر بیداری

مقاله مقایسه ساختاری و محتوایی سبک خراسانی و عصر بیداری

WORD شناسه : 205 تعداد صفحات : 23


35,000 تومان
اشتراک گذاری محصول
توضیحات محصول

این مقاله به بررسی ساختاری و محتوایی سبک خراسانی و ادبیات عصر بیداری می پردازد. مقایسه ای جذاب میان ویژگی های زبانی، فکری و ادبی این دو دوره ارائه می دهد.

سبک خراسانی

سبک خراسانی یکی از نخستین سبک های ادبیات فارسی است که از آغاز شعر فارسی تا قرون پنجم و ششم هجری ادامه داشت. بزرگان برجسته ای چون رودکی، فردوسی، عنصری و ناصر خسرو در قالب این سبک آثاری ماندگار خلق کردند.

از ویژگی های برجسته سبک خراسانی، خردگرایی شاعران و نویسندگان این دوران است که آن را از سبک عراقی و سایر دوره ها متمایز می کند. زبان فارسی در این دوره زبان مادری سخنوران بوده و برخلاف دوره های بعدی، آنان نیاز نداشتند فارسی را از آثار پیشینیان بیاموزند.

به همین دلیل، زبان سبک خراسانی ساده، روان و بی تکلف است و در آن اثری از تعقید و ابهام دیده نمی شود. این ویژگی ها سبک خراسانی را به یکی از درخشان ترین دوره های ادبیات فارسی تبدیل کرده است.

اما اگر امروز برخی از واژگان سبک خراسانی برای ما مهجور یا دشوار به نظر می رسد، دلیل آن گستردگی خراسان بزرگ در گذشته است؛ منطقه ای وسیع که لهجه هایی چون سُغدی و خوارزمی در آن رواج داشت. همین امر موجب شده تا در اشعار این دوره نام شهرهای کهن خراسان بزرگ و نواحی همجوار آن همچون خَلَخ، چَگَل، نوشاد، قیروان، ختا و ختن دیده شود.

شعر این دوره مجموعه ای از واژگان را شامل می شود که بسامد آن ها در دوره های بعد کاهش یافته یا به کلی از میان رفته اند؛ واژگانی همچون سُعتَری، عَرعَر، فَرخار، ساتَگین و چرخشت. احصای کامل این واژگان دشوار است و نیازمند مطالعات آماری و کامپیوتری دقیق است که دیوان اشعار شاعران این سبک را به طور جداگانه بررسی کند.

برخی از واژگان پرکاربرد سبک خراسانی از منظر فکری نیز جالب توجه اند. یکی از این واژگان «آز» به معنای طمع و فزون خواهی است که غالباً جان دار انگاشته می شد. دلیل این امر، جایگاه آز در اساطیر ایرانی است؛ جایی که «آز» نام دیوی است که همه چیز را می بلعد و اگر چیزی نیابد، خود را می خورد. فردوسی درباره آز می گوید:

سوی آز منگر که او دشمن است
دلش برده ی جان آهرمن است

شعر سبک خراسانی شعری شاد و پرنشاط است که روحیه تساهل و خوشباشی را ترویج می دهد و بیشتر به توصیف محیط های اشرافی، گردش، تفریح و بزم های شاد می پردازد. اشعار دوره سامانیان و غزنویان نمونه های برجسته این سبک به شمار می روند. در آغاز این دوره، تشبیه، استعاره و کنایه در نظم و نثر چندان رایج نبود؛ اما بعدها، به ویژه در آثار منوچهری دامغانی، این عناصر هنری وارد اشعار شدند. در سبک خراسانی تعصب های دینی کمتر به چشم می خورد و واژگان و اصطلاحات عربی در آن استفاده چندانی ندارند.

در این سبک، معشوق مقام والایی ندارد و گاه حتی به جایگاه پستی تقلیل می یابد. برای نمونه، ناصر خسرو می گوید:

گسستم ز دنیای جا فی امل
ترا باد بند و گشاد و عمل
غزال و غزل هر دوان مر ترا
نجویم غزال و نگویم غزل

اشارات به معارف اسلامی، حدیث و قرآن نیز در اشعار این دوره محدود و سطحی است. برای نمونه، فرخی در بیت زیر واژگان اسلامی را تنها به عنوان ماده خام برای مدح معشوق به کار برده است:

یاد با آن شب کان شمسه ی خوبان طراز
داشت بیدار مرا تا به گه بانگ نماز

قالب شعری غالب در این دوره، قصیده است. قصاید کامل با تشبیب، مدح، شرطه و دعای پایانی از زمان رودکی رواج یافت. غزل در این دوره بسیار کم است، اما رباعی و مثنوی رایج بوده و قالب هایی چون مسمط و ترجیح بند نیز دیده می شوند. شاعران بزرگی چون بو شکور بلخی، کسایی مروزی، رودکی، عنصری، فردوسی، امیر معزی، فرخی، منوچهری و انوری از برجسته ترین پیروان این سبک هستند.

ادبیات مشروطه

وطن دوستى، ایرانى گرى و ناسیونالیسم از درون مایه هاى خاص شعر فارسى است و مى توان آن را از خصوصیت هاى عمده شعر معاصر دانست، چرا که گرایش به مفاهیمى از این دست، از اقتضائات دوران معاصر است. در شعر کلاسیک فارسى مفهوم وطن تقریباً وجود ندارد.

چرا که «وطن» پیامد شکل گیرى مفهوم ملت است و ملت مفهومى مدرن به شمار مى رود. در گذشته مفاهیمى مانند:قوم، قبیله و نظایر آن نقش اصلى را در روابط بین ملل و اقوام ایفا مى کرده اند. در شعر گذشته فارسى زمانى که از کشور یا مملکتى سخنى به میان مى آمد، براى مثال قلمرو این شاه یا حدود آن قبیله، مورد نظر بود. کشورها را با نام حاکمان آن مى شناختند. از این رو پدیده وطن که در شعر معاصر ظاهر شد، مفهومى متاخر است. در دنیاى مدرن به دلیل ظهور وسایل سریع ارتباطى و انتقالى، فرهنگ هاى مختلف به سرعت به یکدیگر نزدیک شدند و به این ترتیب عرصه رقابت هاى ملى گرایانه در سایه رقابت هاى مشروع و غیرمشروع اقتصادى در عرصه بین الملل فراهم شد.

در شعر کلاسیک فارسى اگرچه این هویت گرایى را در شاهنامه فردوسى مى توان دید اما شاهنامه در این باره یک استثنا به شمار مى رود. با این حال، جنس مفاهیم ناظر بر ناسیونالیسم و وطن خواهى در شاهنامه به جهات تاریخى و جغرافیایى با آن چه که در دوره مدرن معاصر وجود دارد، اندکى متفاوت است. حتى نوع نگرش و حافظه تاریخى امروز ایرانیان نسبت به زمان شاهنامه تفاوت هاى عمده اى کرده است. یکى از این دگرگونى ها نگاه حداقلى به مسئله وطن است که جاى خود را به نگاه حداکثرى موجود در شاهنامه داده است. این نگاه به همراه خود انفعال از یک سو و «دیگر شیفتگى» از سوى دیگر به همراه داشته است که ماهیت و شخصیت اجتماعى افراد و در نتیجه نگرش نهایى آنها نسبت به

وطن را دچار دگرگونى هایى مى کند. براى درک این مهم کافى است مفهوم وطن و رویکرد شاعران معاصر از دوره مشروطه به این سو را با همان مفهوم و نشانه ها در شاهنامه مقایسه کنیم. در دوره بیداری جمع بندى نهایى اى که از گذر مفهوم وطن روى خط شعر مدرن فارسى به دست مى آید سوگ مویه بلندى است بر تمام چیزهایى که از دست رفته است و تمام چیزهایى که دست نیافتنى مى نماید. بدیهى است که به رغم حضور معناى بلند وطن در هر یک از این دو شعر و در هر کدام از این ادوار، ماهیت این حضور متفاوت است. غیر از شاهنامه در شعر دیگر شاعران کلاسیک، مفهوم «وطن» به معناى احساسى و سیاسى آن و نه در معناى «مقام» و «ماواى مالوف»، حضور چندانى ندارد. دل کندن ها و مهاجرت ها به سادگى صورت مى گیرد و معناى وطن در سازوکار سیاسى _ اجتماعى شاعر، جاى ویژه اى را اشغال نمى کند.

در شعر معاصر، به ویژه در شعر مشروطه و سال هاى بعد و کمى قبل از آن و بعدها در قاموس پژوهش هاى ادبى _ آکادمیک، «وطن» و «ملت» و به تبع آن، گذشته تاریخى و ملى ایرانیان جاى بلندى را به خود اختصاص داد. طى یک قرن گذشته این مفهوم در میان درون مایه هاى شعر معاصر همیشه یکى از نقش هاى اصلى را ایفا کرده است، اما در هر یک از دوره هاى خردتر تاریخى نوع نگاه و الگوى بهره بردارى از آن متفاوت بوده است.

زمانى ترویج ناسیونالیسم و ایرانى گرى دست مایه اى بوده است براى گریز از تهیدستى ملى در هنگامه اى که اجماع جهانى به سوى یک جهش مدرنیته اى قرین استیلا بود. زمانى دیگر تبلیغ ملى گرایى وسیله اى براى تبلیغ یک دستگاه حکومتى و در مقطعى دیگر نفى و طرد مفاهیم مربوط به ایرانى گرى، دستاویزى براى عرب گرایى و عرب زدگى ایدئولوژیک شد.
اما آن قسمت از ناسیونالیسمى که در شعر معاصر ریشه دوانیده بود و حتى به طریق اولى و با نگاهى عمیق به ایران باستان، پایه هاى پژوهش هاى باستان شناسانه را برپا مى کرد و حتى ملى گرایى روشنفکرانه اى که در چند دهه اول حکومت رضاشاه با اندیشه هاى مدرنیزاسیون او کاملاً هم سو و هماهنگ پیش مى رفت و منجر به شکل گیرى مهمترین مقطع تاریخ پژوهش هاى ادبى و علمى _ تاریخى در ایران شد، همگى با عیار بالایى از صمیمیت همراه بوده است.

مفهوم وطن در شعر معاصر اما معمولاً مفهومى توصیفى بود که پس از گذشت چندین دهه به دایره تقلید و تکرار نیز افتاد. این در حالى است که همین مسئله در بخش تحقیقات ادبى _ تاریخى دستاوردهاى بى نظیرى را رقم زد که ستون هاى اصلى علم ایران شناسى و شناخت علمى تاریخ ایران باستان را ایجاد کرد. البته بعدها استثنا هایى هم به وجود آمد که نمونه بارز آن (آرش کمانگیر) است که به رغم دیدگاه هاى ساده سازانه برخى از منتقدان معاصر، هنوز هم احساسى _ حماسى ترین شعرى است که درباره وطن و آرمان هاى مبتنى بر وطن دوستى نوشته شده است• تفاوت عشقى، عارف و ایرج میرزا در شعر ایرج میرزا مسئله وطن در کنار سایر اندیشه هاى اصلى او ارج و ارزش قابل ملاحظه اى دارد. اما با این حال مسئله وطن در شعر او هم یک پدیده توصیفى است. وطن به عنوان یک درون مایه، عبارت از چند توصیف ساده و کلى است که از سطح مى گذرد و با بنیان هاى مسئله وطن و

افتخارات ملى کارى ندارد و اگر هم به مسائل تاریخى اشاراتى مى شود در حد چند یادآورى ساده (که به زودى تکرارى شد) باقى مى ماند. شاعر مى تواند در مدح و ستایش کسانى که بزرگ ترین وطن فروشى هاى عمدى یا سهوى نتیجه کار آنان بوده است، شعر بسازد و در عین حال از وطن دوستى افراطى خود هم سخن به میان بیاورد. البته این مسئله در کار

برخى دیگر از شاعران متعادل تر بوده و یا به کلى تصحیح شده است. شاعرانى مانند عشقى و عارف در سطحى عامیانه تر و فرخى با تعمق بیشتر در این باره ملاحظات دقیق ترى داشته اند و کنش هاى ادبى، اجتماعى و سیاسى آنها به مفهوم واقعى وطن دوستى نزدیک تر از ایرج است و یکى از وجوه اختلاف ایرج و عارف به تفاوت دیدگاه این دو شاعر نسبت به همین مسئله بازمى گردد. از نظر عارف شاهزادگان و سلاطین قاجار وطن فروشانى هستند که بر ویرانه هاى وطن چون جغدهاى شوم نشسته اند و مى خوانند اما از نظر ایرج این

شاهان نیستند که چنین وضعیتى را به ایران تحمیل کرده اند بلکه مدیران کوچک ترى هستند که به دلیل بى لیاقتى هایشان کار شاه را دشوار مى کنند. به هر حال نباید فراموش کرد که ایرج داراى اندیشه هاى عمیقى نبوده و در بسیارى از موارد و درباره مسائلى از این دست به طور غریزى عمل مى کرده است. از این رو در مواجهه با کار او نباید با پیش فرض هایى وارد شد که در مواجهه با یک روشنفکر و مصلح اجتماعى لازم است. البته این معادله درباره بسیارى از شاعران دوره مشروطه مصداق دارد. قدر مسلم این که وطن دوستى در دوره

قاجاریه به عنوان یک فرایند عمیق اجتماعى بروز کرد و بارقه هاى مدرنیته و ترقى و اخبار و موالید آن که از خارج به ایران مى رسید، بر این عطش رو به تزاید افزود. در دوره ناصرالدین شاه رگه هایى از نارضایتى اجتماعى بر بستر همین حس ناسیونالیستى آمیخته با بغض و مضیقه هاى معاش برمى آمد که شاعرانى هم مسلک ایرج به کلى آن را نادیده مى گرفتند. این نارضایتى از دوره ناصرالدین شاه نطفه بست و در دوره مظفرالدین شاه به اوج رسید و انقلاب مشروطه نتیجه طبیعى، اما معوج این روند اجتماعى بود و ایرج و تعدادى از شاعران مشروطه یا این همه بى دانش بودند یا از سر آگاهى آن را نادیده مى انگاشتند. چرا که او همواره به سیاست هاى کلى که مبتنى بر این حکومت هاى ضعیف «فرد محور» بود مهر تایید زده است.

در هر صورت، در تاریخ معاصر و متون و اشعاری که از این دوره باقى مانده است،
در شعر وطن دوستانى مانند بهار، مسئله وطن با مفاهیم اسلامى پیوند دارد. حتى براى تاکید بر این که وطن دوستى لازمه یک ایرانى است از حدیث حب الوطن من الایمان استفاده می کردند.

اما در سبک خراسانی واژه وطن در شعر فارسى به کلى از معناى مدرنى که امروزه دارد خالى است. این ویژگى محتوایى در کنار سایر درون مایه هاى اصلى شعر فارسى، در تعیین مرز مدرن و غیرمدرن بدون شعر یکى دیگر از موارد سبکى تعیین کننده است. براى مثال در شعر پروین اعتصامى که کلاً شاعر معاصر محسوب نمى شود و در بهترین حالت شاعرى متعلق به دوران قبل از مشروطه است، مفهوم وطن دوست به سیاق شاعران سبک عراقى و خراسانى و هندى به کار رفته است. ضمن این که این کلمه در شعر پروین بسامد بسیار کمى دارد و بیش از چند بار استفاده نشده است. در بیتى مى گوید:

گرچه یونان وطن بس حکما بوده است
نیست آگاه ز حکمت همه یونانى

مانند بیت فوق در شعر سبک خراسانی «وطن» در اکثر موارد در مقابل «غربت» به کار رفته است. در موارد بسیارى هم در معناى اقامتگاهدائم یا موقت استفاده شده و یا در معنا هایى چون محل، موضع، مکان، اقامتگاه، استراحت جاى، گور، آشیانه، لانه، دنیا، آخرت، منزل، موطن، زادگاه و نظایر آن کاربرد داشته است. در شعر صائب که بالاترین بسامد واژه وطن در میان شاعران کلاسیک را دارد، مفاهیم وترکیب هایى چون جلاى وطن و مانند آن بیشتر استفاده شده است، چون که اساساً در شعر صائب ترکیب هاى اضافى تشبیهى و استعارى بسیار بیشتر از دیگران است.

در شعر شهریار که ویژگى هاى معاصر بودن را بیشتر از پروین دارد و خواه ناخواه شعرش ریشه در جریان و فرهنگ مشروطه دارد، به خاطر نظر مثبتى که به میرزاده عشقى دارد، کلمه وطن (البته در موارد محدودى) در معناى معاصر آن به کار رفته است. شهریار در شعرى که به یاد عشقى سروده است مى نویسد:

عشقى که درد عشق وطن بود درد عشق او
او بود مرد عشق که کس نیست مرد عشق او

هم او در شعر دیگرى به نام «مارش خون» که با الگوپذیرى از عشقى نوشته است کاملاً به مفهوم وطن نزدیک مى شود و مى نویسد:
نوجوانان وطن بستر به خاک و خون گرفتند
تا که در بر شاهد آزادى و قانون گرفتند

به هر حال در دوره معاصر و از دوره مشروطه به این سو به تبع حرکت به سمت زمان حاضر مفهوم «وطن» از مفاهیم غالب شعر مى شود و اغلب شاعران کم و بیش سعى مى کنند معترض این مضمون باشند.

به اعتقاد ادیب الممالک فراهانى «شاعر باید سخن از وطن بگوید و جز با وطن با هیچ کس دیگر عشق نورزد.او که درباره جامعه و سیاست ومردم و مسائل مربوط به ایران داراى نظریات انتقادى و بعضاً انقلابى است، مانند ایرج در شعر خود از مبارزات اجتماعى و مضافاً از مبارزات سیاسى، حرف مى زند. بنابراین مفهوم وطن از درون مایه هاى عمده شعر او به شمار مى رود. ادیب الممالک همچنین براى بیان دیدگاه هاى خود مانند ایرج از حکایت و تمثیل بهره مى برد. او هم مانند ایرج شاعرى است که در برزخ نوگرایى و سنت پذیرى مانده است و در شعر این گونه شاعران پند و اندرز و امثال و حکم هنوز جاى ویژه اى دارد.

دغدغه هاى دوران مشروطه

با همه این اوصاف نظرى که ادیب الممالک درباره مسئله وطن مى دهد براى او به عنوان یک دغدغه اصلى به شمار مى رود. ادیب الممالک بیشتر از ایرج ویژگى هاى یک شاعر را که در دوره حاضر زندگى مى کند، دارد. به همین دلیل از ایرج معاصرتر هم هست. او مبارزه اجتماعى مى کند. روزنامه نگار است و مشاغل سیاسى دارد و دیدگاه هاى خاص خود را درباره مسائل کشور دقیق تر بیان مى کند. به همین دلیل آن تفاوت ماهوى در نگرش وطن دوستانه که پیش از این ذکر شده در شعر او افزون تر از ایرج است. ادیب مردى عادى است

و ایرج شاهزاده است و این دو به دو سلک مختلف اجتماعى تعلق دارند و «وطن دوستى» به مثابه یکى از رسن هایى است که نه تنها این دو شاعر را که از طیف هاى گوناگون جامعه با آرمان هاى مختلفى هستند، به هم پیوند مى دهد بلکه این موضوع به طور کلى از ویژگى هاى شعر دوره مشروطه و واسطه العقد این ادبیات نیز هست. نکته قابل ملاحظه این که این دو شاعر در دوره دوم زندگى شعرى شان به لحاظ طرز تلقى از دنیاى پیرامون و مسائل اجتماعى و طرز نگرش به مسئله شعر از زاویه زبان و معانى به هم نزدیک تر مى شوند و این از ویژگى هاى اثر گذارى جریان مشروطه در شعر دوره ی بیداری است.

ادیب الممالک مسئله وطن را به عنوان یکى از درون مایه هاى لازم براى شعر دوره بیدارى یا دوره جدید پیشنهاد مى کند. او درباره کل فحواى شعر کلاسیک یا شاعرانى که به رغم ورود به دوره معاصر به شیوه قدما شعر مى گویند، نگاهى انتقادى دارد. اگرچه او به شیوه قدما خود کار شاعرى را با مدح شروع مى کند و از مظفر الدین شاه لقب رسمى «ادیب الممالک» را دریافت مى کند و به رغم تلاش براى تحول در کار شاعرى مانند دیگر شاعران از جمله مانند ایرج میرزا امکان بیرون رفتن از سنت هاى ادبى را به دست نمى آورد، اما به شاعران زمان خود خرده مى گیرد:

اى ادبا تا به کى معانى بى اصل
مى بطرازید ابجد و کلمن را؟

ایرج به پیشنهاد ادیب عمل مى کند. او در دوره دوم زندگى شعر ى اش آموخته هایش را درباره ابجد و کلمن و سایر تفنن هاى شاعرى دربارى را به کنارى مى گذارد و یک باره به زبان شعر ساده عامیانه روى مى آورد و زبان روزنامه اى او همراه با طنز جنسى اش به مهم ترین دستمایه هاى شاعرى اش بدل مى شود که تقریباً هیچ کدام در دنیاى ادب دربارى جایى ندارند.

زین العابدین مراغه اى هم (که به قهرمان داستان کتاب سیاحت نامه ابراهیم بیگ او اشاره شد) به حب الوطن در شعر شاعران دوره خود اشاره مى کند و یادآور مى شود که براى شاعران و نویسندگان دوره ی بیداری ، این معنا مى تواند آنها را از چرخه خسته کننده تکرار معانى برهاند. مراغه اى مى گوید که شاعران دست از تکرار مقلدانه عشق در قصه هاى کهن بردارند و «تعشق به وطن» بگویند و بنویسند، «این ایام نه آن زمان است که ارباب قلم و افکار اوقات خود را صرف خولیا و افسانه هاى واهى و اراجیف بى معنى مثل گذشتگان صرف نمایند که جز موهوم چیزى حاصل شان نخواهد بود، بلکه مانند فضلاى افرنج و ژاپن وظیفه نوع پرستى و آداب انسانیت را به عوام بفهمانند و حالى نمایند که مصدر تمام نیک بختى ها نام مقدس وطن و حفظ آن به عموم اهل وطن واجب عینى است.

هم وطنان ما بدانند که سواى عشق لیلى و مجنون و... عشقى دیگر نیز هست .زین العابدین مراغه اى همان طور که اشاره شد در داستانش هم ماجرا ى فردى را روایت مى کند که مهمترین ویژگى اش وطن دوستى است و آرزو مندى براى ترقى و پیشرفت وطن است.

او در جایى دیگر هنگامى که مى خواهد یک دیدگاه انتقادى درباره فرم و محتواى کار شعرا ارائه کند، مى نویسد: «مقتضیات زمان ما ساده نویسى است باید ادباى ایران بعد از این «حب وطن» را نظماً با کلمات واضحه و عبارات ساده بر خاص و عام تقدیم نمایند و موسس و مهیج و مشوق ساده نویسى شوند.» این اتفاقى است که در شعر معاصر رخ داد. شاعرانى مانند بهار شروع به تبلیغ و ترویج مفهوم وطن در شعر هایشان کردند. نام هاى ایرانى و باستانى و اسامى شاهان بزرگ تاریخى و افسانه اى ایران زمین در شعر فراوانى بیشترى یافت. اگرچه مایه هاى نومیدى و یاس از عقب افتادن از قافله تمدن هم در این شعر ها کم نیست.

محمدعلى فروغى که خود از ارکان اصلى توجه به بنیان هاى اصلى فرهنگ و مدنیت ایرانى و از معماران اندیشه بازگشت به باستان است، در مقاله اى به نام «ایران را چرا باید دوست داشت» نگاه ویژه اى به مسئله حب وطن و ناسیونالیسم مى افکند و براى پاسخ به کسانى که گویا مى خواهند در قبال علم کردن مسئله احساسات بین المللى (جهان وطنى) موضوع وطن دوستى را کم رنگ و بى اهمیت جلوه دهند، ضمن اعلام این مطلب که احساسات بین الملل با وطن پرستى منافاتى ندارد، آن را براى قوام بنیان هاى ملى لازم مى داند.

او در مقاله خود با بیان انگیزه ها و لوازمى که براى وطن دوستى لازم است آن را براى هر فردى ضرورى مى شمارد و در ادامه همان مسئله فرموله شده را تکرار مى کند. مقاله فروغى در ادامه با ذکر افتخارات علمى ایرانیان و تاثیرات غیرقابل انکارى که ایرانیان بر غرب گذاشته اند ادامه مى یابد.

جدیدترین محصولات

محصولات پیشنهادی


امتیاز و دیدگاه کاربران

ایمیل
رای شما با موفقیت ثبت شد.
5.0 / 5 . تعداد رای : 141