02191692679
ورود ثبت نام
تحقیق درباره زندگی و تحول یک تازه مسلمان

تحقیق درباره زندگی و تحول یک تازه مسلمان

WORD شناسه : 195 تعداد صفحات : 7


35,000 تومان
اشتراک گذاری محصول
توضیحات محصول

تحقیق درباره زندگی و تحول یک تازه مسلمان شامل بررسی فرآیند جستجو برای حقیقت، انتخاب اسلام به عنوان دین جدید، و چالش ها و تحولات در این مسیر می باشد.

{وَاللّهُ یَهْدِی مَن یَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ} [البقرة : 213] "و خداوند هر کسی را که بخواهد به راه راست رهنمود می نماید."

در ابتدا باید بگویم چیزی که من اکنون به آن رسیده ام، از یک حالت اهمال و بی مبالاتی ناشی می شود. داستان زندگی من از زمانی آغاز می شود که هنوز به دنیا نیامده بودم. پدر و مادرم هر دو در یکی از کشورهای اروپایی دانشجو بودند. نقطه اشتراک آن ها تنها در عربی بودنشان بود. به همین دلیل، زمانی که در دوران تحصیل، پدر مسلمانم از مادر مسیحی ام خواستگاری کرد، یکی از شروط او ترک دین سابقش و روی آوردن به اسلام بود. پس از ازدواج آن ها در اروپا، زندگی شان شروع می شود. هنوز شش ماه از ازدواج نمی گذرد که مشکلات تازه آغاز می شود.

مادرم اسلام را به عنوان دین جدید نمی پذیرد و پدرم تصمیم می گیرد او را طلاق دهد، چون یکی از شروط ازدواجشان پذیرش اسلام توسط مادرم بوده است. در این ایام که پدر و مادر از هم جدا شدند، مادرم حامله بود و مجبور می شود به کشورش باز گردد. وقتی به دنیا آمدم، پدرم خیلی اصرار می کند که حضانت مرا به عهده بگیرد، اما عاطفه و احساس مادرانه مانع می شود که مرا به پدرم بسپارد. پس از اصرار فراوان، پدرم موافقت می کند و مرا نزد مادر مسیحی ام می گذارد. ارتباط من و پدرم محدود به پول هایی بود که هر ماه برایم می فرستاد یا تماس هایی که به مناسبت های مختلف با من برقرار می کرد. هر دو سال یک بار هم موفق به دیدنش می شدم. البته اسم اسلامی و شناسنامه ای از کشور متبوع پدرم داشتم، اما هیچ وقت نفهمیدم که وطن پدرم کجا است یا اسلام چگونه دینی است و سوال های زیادی داشتم که سعی می کردم در کتاب های تاریخ یا جغرافیا پاسخ شان را بیابم.

نزد مادرم که بودم، در یک مدرسه کاتولیک درس می خواندم و همراه مادرم به کلیسا می رفتم. ۱۸ سال به این صورت گذشت، اسماً مسلمان بودم اما عبادتم بر اساس اصول دین مسیحیت بود. درست است که در انجام فرایض دینی اهمال می کردم و اصلاً دوست نداشتم به کلیسا بروم، اما همیشه خودم را بخاطر این سستی ملامت می کردم. راستش زندگی خسته کننده ای داشتم؛ اکثر اوقات بیرون از خانه بودم، در تفریحات شبانه شرکت می کردم و از هر دو جنس دختر و پسر دوستان زیادی داشتم. البته برای مادرم زیاد مهم نبود، فقط گاهی نصیحت می کرد.

بعد از اتمام دوره دبیرستان با رتبه ممتاز، تصمیم گرفتم به دانشگاه بروم، اما در دانشگاه شهری که من و مادرم زندگی می کردیم، رشته مورد نظرم را پیدا نکردم. به همین دلیل تصمیم گرفتم برای ادامه تحصیل به کشور پدرم بروم. وقتی موضوع ادامه تحصیل را با پدرم در میان گذاشتم، او زیاد اهمیتی نداد و از من خواست که برای اسکان خودم فکری کنم. آنجا بود که فهمیدم او نمی خواهد با من زندگی کند. بنابراین به پدرم پیشنهاد دادم که مادرم هم با من سفر کند تا او به همراه برادر ناتنی ام که بعد از مرگ ناپدری ام تنها شده بود، با من زندگی کنند. پدرم با پیشنهاد من موافقت کرد و چون از نظر مالی هیچ مشکلی نداشت، تصمیم گرفت هزینه اسکان، خوراک و حتی خدمتکاری که برای ما استخدام کرده بود را به عهده بگیرد و حتی پول توجیبی مرا نیز افزایش داد. سفر من به آنجا نقطه تحولی در زندگیم بود.

جدیدترین محصولات

محصولات پیشنهادی


امتیاز و دیدگاه کاربران

ایمیل
رای شما با موفقیت ثبت شد.
5.0 / 5 . تعداد رای : 83