
مقاله اسلام ستیزی و جنگ هویتی در جوامع غربی شامل تحلیل ریشه های تاریخی و اجتماعی، اسلام هراسی ، تأثیر رسانه ها و نقش آن در شکل گیری هویت غربی می باشد.
چکیده
پس از حملات 11 سپتامبر 2001، اسلام هراسی و مخالفت با اسلام در جوامع غربی به طور قابل توجهی افزایش یافته است. تحلیل محتوای رسانه ها و سخنان برخی مقامات غربی نشان می دهد که آنها با برجسته کردن اقدامات برخی گروه های افراطی، تلاش دارند اسلام را به عنوان تهدیدی علیه غرب معرفی کنند. رسانه ها نیز به این فرآیند کمک می کنند تا اسلام را به عنوان خطری جدی به تصویر کشیده و هویت غربی را به گونه ای شکل دهند که این بار به ضرر مسلمانان باشد. در این تحقیق، نویسنده ضمن بررسی ریشه های تاریخی، اجتماعی و سیاسی اسلام ستیزی در اروپا، به تحلیل و تشریح دلایل و علل گسترش این پدیده در ابعاد مختلف پرداخته است.
واژگان کلیدی: بیداری اسلامی، بنیادگرایی، غرب، اسلام ستیزی، هویت.
مقدمه
مسئله برخورد با مسلمانان و اسلام و پدیده اسلام ستیزی در جوامع غربی، پدیده ای نوظهور نیست و ریشه های تاریخی عمیقی دارد. این مسأله به نوعی واکنشی به گسترش اسلام در دوران های مختلف تاریخ بوده است. تاریخ اسلام شاهد مراحل مختلفی از گسترش به سوی غرب بوده است، از جمله قرن های اولیه هجرت، جنگ های صلیبی، توسعه امپراطوری عثمانی و دهه های اخیر که هرکدام به شکلی خاص بر این پدیده تأثیر گذاشته اند. گسترش اسلام در قرن های اولیه هجرت، به ویژه در قرن هشتم میلادی، از ایتالیا و فرانسه گرفته تا اسپانیا، باعث ایجاد نوعی هراس از مسلمانان و اسلام در دنیای مسیحیت شد. حضور مسلمانان در اسپانیا (آندلس) به مدت هشت قرن ادامه داشت. در قرون یازده و سیزده میلادی، اعلان جهاد علیه مسلمانان در جنگ های صلیبی، برخورد با اسلام و مسلمانان را وارد مرحله ای جدید کرد. تسلط مسلمانان عثمانی بر بیزانس و کنترل بخش های وسیعی از اروپا در قرن پانزدهم میلادی، به ویژه محاصره وین، باعث ایجاد مرزهای مشترک بین مسیحیت کاتولیک و اسلام شد.
در قرون نوزدهم و بیستم، رکود و انفعال در جهان اسلام باعث کاهش نگرانی های گروه های ضداسلامی شد، اما از این زمان به بعد، غرب به شکلی تهاجمی وارد عمل شد و مسلمانان به تدریج عقب نشینی کردند. پس از احیای هویت اسلامی در اواخر قرن بیستم، به ویژه پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، موجی از اسلام هراسی و مقابله با مسلمانان در غرب دوباره آغاز شد.
آغاز قرن بیست و یکم با حملات ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ همراه بود. این واقعه و پیامدهای آن اسلام هراسی را در غرب گسترش داد. حملات ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱، انفجار ایستگاه قطار مادرید در مارس ۲۰۰۴ و انفجار بمب در ایستگاه متروی لندن در ۲۰۰۵ به سرعت به مسلمانان نسبت داده شد و به نمادی از رفتار و فرهنگ مسلمانان تبدیل شد. موج ضد مسلمانان در جوامع غربی، مشابه سایر جریان های بیگانه ستیز و نژادپرستانه، جنبه های خشونت آمیز به خود گرفت.
حوادث متعدد در ایالات متحده و جوامع اروپایی رخ داد که در آن مسلمانان، به ویژه کسانی که مظاهر و شعائر اسلامی را رعایت می کردند، قربانی خشونت و تبعیض شدند. در این دوران و به ویژه پس از حوادث ذکر شده، صدها مورد خشونت علیه مسلمانان، مساجد و مکان های متعلق به مسلمانان ثبت شد. در برخی موارد، این اقدامات خشونت آمیز حتی به کشته شدن مسلمانان منجر شد. احساسات ضد مسلمانان تنها محدود به جوامع نبوده و در سخنان و مواضع مسئولان سیاسی، رهبران مذهبی، فیلم ها، کتاب ها و مطبوعات نیز انعکاس پیدا کرد.
اسلام ستیزی به عنوان حمله به کلیت مذهب اسلام و معرفی آن به عنوان افراط گرایی، امروز در جوامع غربی و رسانه های تأثیرگذار جهانی حضوری پررنگ و تأثیرگذار دارد. از این دیدگاه، در تمامی درگیری ها و بحران هایی که مسلمانان در آن مشارکت دارند، مقصر اصلی مسلمانان معرفی می شوند. جالب توجه است که در حالی که عقاید ضد یهودی به عنوان یهودی ستیزی شناخته می شود، دیدگاه های ضد مسلمانان تحت عنوان اسلام هراسی قرار می گیرد که به نوعی، مشکل را به دین اسلام نسبت می دهد و این اصطلاحات بار ارزشی خاصی را در خود دارند.
ریشه های اسلام ستیزی در اروپا
ادوارد سعید در تحلیل خود از نحوه برداشت های غربی از مفاهیم شرقی، از جمله اسلام و مسلمانان، بیان می کند که مفهوم شرق شناسی در نتیجه گسترش امپریالیسم شکل گرفته است. فعالیت شرق شناسی هم زمان با تسلط امپریالیسم بر بخش های وسیعی از جهان اسلام آغاز شده است. بر اساس این اندیشه، غرب به جای تلاش برای فهم و شناخت واقعی شرق، خود به اختراع و ساخت تصویری از آن پرداخته است. بازنمایی غرب از شرق نه مبتنی بر واقعیت جوامع مدرن شرقی، بلکه بر تفاسیر متنی و ذهنی استوار است. به عبارت دیگر، شرق شناسی محصول ساختار ذهنی و تصویری غرب از شرق است. نهادهای مستعمراتی و امپریالیستی باید در روابط قدرت-دانش مورد تحلیل تاریخی قرار گیرند.
شرق شناسی ابزاری برای تثبیت و تقویت هویت غربی است. روایت های شرق شناسانه درباره شرق، نه تنها تفسیری از شرق، بلکه تکمیل کننده مبانی هویتی غرب هستند. غرب برای تقویت هویت خود به دشمن نیاز دارد، و این دشمنی برای شکل گیری «ما» و ایجاد تمایزات معنادار با «دیگری» ضروری است. در گذشته، کمونیسم و شوروی این نقش را ایفا می کردند، و پس از فروپاشی شوروی، این نقش به جهان اسلام منتقل شد. در این چارچوب، جهان اسلام باید به عنوان پدیده ای متحجر، غیرعقلانی، جزمی، عقب مانده، واپس گرا و خشن معرفی شود.
رسانه ها و نخبگان در یک تلاش هماهنگ، همواره اسلام را با عبارات منفی و پیوسته با ویژگی های نامطلوب معرفی می کنند و توانسته اند نگاه جوامع غربی را شکل دهند. شرق شناسی، با ایجاد کلیشه ها و داستان های ساختگی، به غرب این امکان را می دهد که هویت خود را بیشتر معرفی کند. این دیدگاه ها، شرق را همواره عقب مانده و تهدیدی برای ارزش های غربی می داند و مسلمانان را به عنوان کسانی که نمی توانند مثبت فکر کنند و نمی توان آنها را به راه راست هدایت کرد، تصویر می کند. در این شرایط، شرق (و مسلمانان) به پدیده ای هولناک تبدیل می شوند که باید تحت کنترل قرار گیرند. عدم آگاهی عمومی در جوامع غربی از اسلام و مسلمانان، زمینه ساز پذیرش این روایت ها شده است.
بنابراین، اسلام ستیزی تصویری از اسلام را به نمایش می گذارد که ویژگی های خاصی دارد: اسلام دینی کهنه و وحشی، جدا از دیگر ادیان، غیرقابل انعطاف و ایستا، خشونت گرا و حامی تروریسم است. اسلام به عنوان یک ایدئولوژی سیاسی شناخته می شود و در نتیجه خشونت علیه مسلمانان طبیعی و منطقی به نظر می رسد.
این اندیشه ها امروز در غرب طرفداران زیادی پیدا کرده است و جنگ علیه مسلمانان به بخشی تعیین کننده از هویت غرب تبدیل شده است. هویت غربی در تقابل با مسلمانان، ویژگی های خود را باز می یابد. تاریخ تکامل هویت غربی نشان می دهد که این هویت در بسیاری از مواقع در تقابل با دشمنان خود شکل گرفته است؛ مانند هویت مسیحی که در برابر هویت مسلمانان شکل می گیرد، یا هویت ناسیونالیستی که در مقابل ناسیونالیسم نازی پدیدار شد. به همین ترتیب، امروز هویت مسیحی در برابر هویت اسلامی در حال شکل گیری است.
نمودارهای این مقاله تصورات موجود نسبت به اسلام و مسلمانان در جوامع غربی، به ویژه در اروپا و آمریکا، را به نمایش می گذارند.